چهارشنبه هفته پيش آخرين امتحانمو دادم و بدو بدو رفتم مشهد...

 

فك و فاميل رو طي يك حركت جانانه از طرف مادربزرگ جان دسته جمعي توي مهموني ديدم و روز بعد دوباره بدو بدو برگشتم...

امروز دوباره چهارشنبه ست و ٣روزه كه كلاسها شروع شدن و ميرم...

بدون هيچ استراحتي از ترم قبل شوت شديم تو ترم جديد...

هنوز هيچي نشده ٨٥٠ص جزوه زدن زير بغلمون و ميگن ١٨روز ديگه امتحانه...

خدا وكيلي مغزم كركره شو كشيده پايين و يه تابلوي تا اطلاع ثانوي تعطيل ميباشيم هم زده روش و هيچ جوره با ما راه نمياد...

دارم غر ميزنم... ميدونم...  :)

 

پ.ن: روز مهندس مبارك 🌺

پ.ن: خداييش بريد راي بديد :)

پ.ن: از ديشب توي كوچه ترقه زدن رو شروع كردن... -_-